سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p1

#درخواستی
#فیلیکس
#چند_پارتی




این یک شروع عادی نیست ...
یک داستان عاشقانه ی عادی نیست...
این شروع پایانیست که سراغاز ان ناپیداست...
پایان این داستان را در اولش رقم میزنند...


سوفیا...دختری فرانسوی و زیبا...با چشمانی ابی همچون دریا..همیشه یه ماسک مشکی به صورتش میزد و هیچوقت به هیچ عنوان اون رو در نمیاورد...برای دنبال کردن ارزو هاش قصد رفتن به کره ی جنوبی رو داره..حالا سوال اینجاست که ارزوش چیه...ایدل بشه ...نه...مدل بشه ....نه....دنسر بشه ....نه ...و حتی ممکنه بخواد بازیگر بشه ....اما ارزوی اون اینکه که تو کشور مورد علاقش یک پزشک بشه ...حتی دوست داره در زندگیه واقعیش هم مرحم زخم های عزیز ترین کسانش باشه ...بعد از کلی تلاش بی وقفه و درس خوندن...بورسیه میگیره و به کره سفر میکنه ...بعد از اتمام تحصیل به دنبال کار پاره وقت میگرده تا بتونه با جمع کردن پول هاش یه خونه ی کوچیک بگیره و بعد بره سراغ اجاره ی یک مکان برای اینکه مطب خودش رو داشته باشه ...دختر کافه ای رو پیدا میکنه و در اون مشغول به کار میشه ...اما اون دل خوشی نسبت به این کافه نداشت...رعیس اون کافه اذیتش میکرد و خیلی خطر ناک بود ...ولی اون مجبور بود که توی اون کافه بمونه چون نه پناهی داشت ..نه میتونست دوباره به این راحتی کار پیدا کنه ...براش سخت بود تو یه کشور غریب ...بدون خونه و شغل باشه ...پس اجباری به این کار ادامه داد...شبی ...بعد از تموم شدن شیفتش از کافه زد و بیرون و نشست تو یه پارک تنها ...زانو هاشو بغلش گرفت و شروع کرد گریه کردن ...دیر وقت بود هیچکس بیرون نبود...ناگهان با صدای داد و بیداد دست از گریه کردن بر میداره ....
دیدگاه ها (۱۴)

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p2

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p3

خط بنفش مستی p3

خط بنفش مستی p2

براتون مهم نیست ولی خب:

آنیکا توی زندگی قبلی💖

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط